آيا بشر دوست، همان گاندي است؟
اسدالله جعفري اسدالله جعفري

آن روزي كه كرزي با همدستي آقاي كريم خليلي ،رقيب ملي - مذهبي  كريم خليلي، حاج محمد محقق را از وزارت خلع كرد وفرزند گمنام ملت رمضان بشر دوست را بعنوان وزير پلان برگزيد،نه كرزي به مخيله اش خطور مي كرد كه رمضان بشر دوست روزي بدل  به گاندي افغانستان شود ونه كريم خليلي فكر مي كرد كه محقق با رفتن از وزارت به يك قهرمان واسطوره خلق هزاره بدل مي شود وكريم خليلي مهر ... بر پيشانيش حك مي گردد.

البته كريم خليلي خيلي زود به اشتباه خود پي برد وروز ياد كرد شهادت توتم قبيله وتنديس عدالت خواهي  شهيد مزاري، باچشم گريان درخشش محقق را در خيابان هاي كابل ومحل  برگزاري مراسيم ياد كرد شهيد مزاري ديد وخشم مقدس مردم را از شراره هاي چشم به اشك نشسته مردم هزاره نسبت به خود واربابش كرزي بنظاره نشست.

اما كرزي از انتخاب خود (بشر دوست را بعنوان وزير پلان وبرداشتن زبان گوياي خلق هزاره محقق را از سر راهش) بسيار خورسند بود؛ به دو دليل:

1 – محقق، اين وزير عصيان گر وسياست نفهم را از سر راهش برداشته وبا يك كار، سه تير بنشانه زده بود:

اول اين كه كريم خليلي را با اين كار بنده ونمك گير خويش ساخته بود چرا كه  هر معامله بهاي داردوكرزي با اين معامله با كريم خليلي ،اورا از معاون ومشاور بدل به بنده ... خود كرد ومخصوصا كه روز ياد كرد توتم قبيله، شهيد مزاري ،عشق به محقق ونفرت از خليلي را با چشمان خود ديد واز همين مسئله براي به بند كشيدن خليلي استفاده كرد وبه او فهماند كه من با دم شير بازي كرده ام وتو ،هم بايد بعد از اين گوش بفرمان بي اراده  من باشيد

اين چنين است كه اكنون نيزاز افغانستان خبر مي رسد كه كرزي، باز گشت كوچي ها را به هزارستان وغارت رويشگاه روزي اين مردم عزيز را بر سر خليلي وشيخ سرور دانش وزير عدليه ويوسف واعظي وزير مشاور ديني مذهبي كرزي، امضا كرده است تا با در دست داشتن اين خيانت نامه ،كوچيان به هزارستان هجوم آورند ورويشگاه روزي خداداد اين نسل مغضوبين زمين وسينه چاكان حقيقت وعدالت  خلق هميشه آزاده هزاره را به يغمابرند.

چنان كه در ماجراي تصويب قانون اساسي  با وعده وزارت به شيخ سرور دانش،وعليه بي بي صديقه بلخي آن ها رابه خيانت بزرگ واداشت .

دو، با بر كناري محقق ازوزارت، رقيبان جهادي محقق را در اتحاد شمال از خود راضي وخوشنود كرد وجهاد گران  ديروزرا همكاسه  امروز خود و غلامان حلقه در گوش قدرت غالب جهان امروز ساخت.

سه، با بركناري محقق از وزارت، به امريكايي ها چراغ سبز داد كه من با جهادگراني در خط عدالت، مخالفم ودر فرمان برداري  شما صادق.

اما از بخت بدي كرزي ،بشر دوست هم ، وزير سربزير وغلام حلقه بگوش وسياستمدار نان به نرخ روز خور از آب در نيامد .

او هم از عدالت خواهي دست برنداشت واين بار اين وزير عصيان گر از محقق هم پارا فراتر نهاد وبجاي دفاع از مليت هزاره سخن از انسان مي گفت وبجاي سياست سخن از كرامت شهروندي مي گفت وبه جاي كرنش در برابر بيگانگان داراي قدرت  ونظام واقتصاد، سربر قدم ملت كرامتمند افغانستان مي ساييد .

محقق داعيه دار حق سياسي واقتصادي مردم هزاره بود وخود را وارث راه وانديشه توتم قبيله ،شهيد مزاري، مي ناميد وقبل از آن كه خودرا وزير كرزي بشناسد وزير هزاره مي پنداشت وهمين هزاره بودن وهزاره ماندن محقق ،نادانان هزاره كه بنده چوكي هستند وپشتون هاي نژاد پرست چون اشرف غني وتاجيك هاي هزار چهره چون تورن اسماعيل خان وفهيم  راواداشت كه كرزي را ...تامحقق را ازوزارت خلع كند.

اما از بخت بدي كرزي وجهال هزاره ،بشردوست نه تنها وزير بله قربان گو از آب در نيامد بلكه بشردوست پوست قوميت را نيز از تن بركند وخود را نه هزاره بلكه انسان افغانستاني معرفي كرد و از شهروندي افغانستاني وجامعه مدني ونهاد هاي مدني سخن گفت .

بجاي آن كه با غارت گران بين المللي دست در يگ جب شود ،حساب بانكي اش را در بانگ هاي بين المللي يهودي ارتقاع دهد ،كت وشلوار از ژاپن واوتكلون از آلمان،كفش از چين سفارش بدهد وشام را با انجوهاي امريكايي،صبحانه را باانجوهايي .... صرف كند سخن از قانونمند كردن انجوها گفت  واز دلار خوري بين المللي در افغانستان پرده برداشت .

بشردوست پديده يي برآمده از متن مردم شد و روحيه ي عصيان گر و حقيقت جويي افغانستاني رادرگفتار و رفتار خود تجسم بخشيد.

آري بشر دوست ،مي توانست ،با پوشيدن بهترين كت وشلوار اهداي انجوها ،لقب زيبا پوش ترين وزير جهان سوم را تتراژ صفحات اول روزنا مه ها ورسانه هاي تصويري جهان كند.

او مي توانست با سوارشدن آخرين مدل ماشين اهدايي شركت هاي غارتگر غرب ورفتن به تفرج گاه هاي جهان ماه رخ ترين دختر دنيا را نصيب آغوش خودكند.

اما بشر دوست شرم داشت كه وزير زيبا پوش لقب بگيرد ،در حالي كه دختران سپيده بردوش وطن تن پوش بر پيگر نحيف خودندارند وآبشار زرين گيسوانش بازيچه چشمان خوكان دوپا هستند.

آري بشردوست تعهد وديانت را درخدمت خلق خدا تبلوربخشيد واين تعهد برين انساني وديانت فطري است كه ميوه شجاعت وصداقت بار مي دهند  وانسان هاي مثل بشر دوست راروح جمعي يك ملت مي كند.

اين چنين است كه امروز بشردوست   لحافش گيسوي ستارگان شب است وبالينش غم مردم و موترش عشق به حقيقت وخدمت خلق خدا وتن پوشش دعاي ملت ورضاي خدا.

از اين جا اين پرسش پديد مي آيد كه آيا بشر دوست همان گاندي خواهد شد؟

ظاهر اين است كه بله ،بشردوست همان گاندي افغانستان هست وتا امروز بسياري از رفتار بشردوست همان رفتار گاندي نجات بخش نهصد ميليون انسان هندي از زنجربردگي استعماري ديروز ،انگليستان است.

چنان كه گاندي از دنيا به يك بز ،يك چرخ ريسندگي ويك تن پوش دست باف  قناعت كرد، بشردوست هم از دنيا به يك خيمه در قلب عروس آسيا وپايه تخت شرافت وغيرت كابل بسنده كرده است.

گاندي چه آنروز كه يك وكيل ناشناس بود وچه آنگاه كه  پيشواي ملت هزار رنگ وزبان ومذهب ،هند شد حاجب ودربان برنگزيد ،بشردوست هم از مدرسه علميه عباسقليخان گرفته تا وزارت ووكالت ،خداوندگاري نكرد وحاجب وخدم وحشم بر نگزيد وقلندري پيشه كرد ودل مي ربايد.

گاندي درادبيات خود شيوه ي بيانيي را انتخاب كرد كه ملت مثل هند هزاررنگ ومذهب را يكسان مخاطب قرار مي داد واز دل مي گفت وبر دل مي نشست .

بشردوست نيز ادبيات فرامذهبي وفراقومي برزبان مي راند وسخن از دل مي گويد وبر دل مي نشيند.بجاي آن كه در قيد رنگ باشد پابند فرهنگ است، بجاي آن كه دغدغه مذهب داشته باشد، روايت گر كرامت عالي انسان است وبجاي آن كه تعلق قوم ونژاد را در دل نقش بندد ،طرح خانه مشترك وجامعه نهادينه شده وقانونمند را پي ميريزد.

اما پرسش اساسي اين است كه جامعه وفرهنگ ،زيست محيطي گاندي وبشردوست يكسان است يانه؟تا بشردوست همان راهي را بپيمايد وهمان رداي را بر تن كند كه گاندي پيمود وبرتن كرد؟

به نظر من اشتباه بشردوست در همين جا است .چرا كه گاندي در جامعه ي مي زيست ورداي رهبري نهتضي را بر شانه افراشت كه جامعه اش يك جامعه پلورالسيم سياسي بود ورهبران نهضت، رهبران فرهنگ محور چون نهرو ومحمد علي جناح...بودند وفرهنگ مبارزه وفرهنگ سياست، آن جامعه، فرهنگ كثرت گرا بود .

اما جامعه ي كه بشردوست در آن مي زييد ورداي اصلاح گري را بر شانه دارد،جامعه ي استبداد زده وجهالت آلودِ حق محورِانحصار طلبِ بنياد گراي ملا بنياد است؛ ورهبران سياسي ومذهبي اين جامعه خود را پيغمبران بلامناضع وحق مطلق مي دانند وقوميت پرستي ونژاد باوري ازويژگي هاي ذاتي اين رهبران است به قول آن توتم قبيله شهيد مزاري:

«قبلاً خدمت شما گفتم كه در افغانستان هم تضاد مذهبي است، هم تضاد نژادي. اينها ما را نفي كرده، گفتند كه شما نيستيد. مولوي صاحب خالص مكرر اعلان كرده كه من با شيعه ها نمي نشينم. اين شعار، شعار مذهبي است؛ اما عمل چگونه است؟ آيا عمل هم عمل مذهبي است يا نژادي؟

قبلاً گفتم كه در افغانستان شعار مذهبي است، اما عمل نژادي است

نمونه اول اين را در قضيه كانديد شدن محقق براي رياست  جمهوري ديديم كه چگونه اتحاد نامقدس  انحصار ونژادپرستي راسيسمي ورقابت سياسي، دست بدست هم داد ورأي محقق را آبرو مندانه دزديدند وصندوق هاي رأي گيري، گلشهر مشهد، ديكندي ومالستان را كه نود درصد رأي ها از آن محقق بود ،باطل اعلام كردند وبه اين طريق قانوني ودموكراتيك محقق را از رقابت در دور دوم با كرزي باز داشت.

نمونه ملموس تر اين را در جايزه آوردن دكتر سيماسمر ديديم ،با اين كه جايزه آوردن سيماسمر بزرگترين رخ داد تاريخ افغانستان مي باشد ودكتر سيماسمر اولين زن تاريخ افغانستان وآسيا بود كه چنين جايزه ي بين المللي را در ميان 160 كانديد با رأي بيش از حدنصاب دريافت كرد اما انعكاس اين رخداد تاريخي در رسانه هاي وطني ودر ميان سياسيون ومذهبيون ،چقدر سرد بود ؟مگر غير از اين است كه سيماسمر تعلق خوني وخلقتي به يك قوم مغضوب دارد؟اگر سيماسمر از قوم پشتون ويا تاجيك بود ،آن ها چه مي كردند؟حتي واكنش كرزي در باره اين رخ داد تاريخي چه بود؟بدتر ودردمندانه تراز همه ، بنياد گرايان قوم هزاره وآخوند هاي از آخورخور شيعه در باره اين رخداد بي مانند وبشري چه كردند ؟

بنابر اين اگر بشردوست، ظرفيت فرهنگي وقدرت سياسي پيغمبران زميني حاكم بر اين امت را ناديده بگير د وهمچنان بر طبل بشردوستي ليبرال منشانه ي بي رنگ وصورت بكوبد،   پيغمبر بي امت خواهند ماند.


June 1st, 2008


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
گزیده مقالات